حیات واجب الوجود تعالی

 

آن معنایی از حیات که به عنوان یکی از اوصاف واجب تعالی مطرح می شود، آن است که شیء به گونه ای باشد که بداند و با اختیار خود کار انجام دهد» و حیّ به معنای موجود درک کنندۀ فعال است».

بنابراین حیات به معنای مبدئیت برای ادراک و فعل» یا به عبارت دیگر، مبدئیت برای علم و قدرت» یا چیزی که علم و قدرت با آن ملازم است و از آن جدا نمی شود» است.

 

برهان اول بر اتصاف واجب تعالی به حیات:

ما در میان موجودات اطراف خود، چیزهایی مشاهده می کنیم که دارای علم و قدرت هستند و به همین دلیل آنها را متصف به حیات می کنیم. البته این علم و قدرت زائد بر ذات آنها است. پس اگر موجودی باشد که علم بی نهایت و قدرت بی نهایت داشته باشد و هر دو عین ذات او باشند (واجب تعالی)، به طریق اولی متصف به حیات می شود. (و این حیات نیز عین ذاتش است)

 

برهان دوم:

1) در جهان آفرینش که مخلوق واجب تعالی است، کمالی به نام حیات یافت می شود

2) علت هستی بخش، کمالاتی را که افاده می کند، به نحو شریف تر و بالاتری واجدی می باشد.

نتیجه: واجب تعالی خود واجد حیات است.

 

اراده واجب الوجود تعالی

 

ارادۀ واجب تعالی نزد حکما، همان علم او به نظام اصلح است. این علم از این جهت که برای وجود نظام اتم کفایت می کند و وجود آن را بر عدمش ترجیح می دهد و سبب وجود کائنات می شود، اراده است. بنابراین ارادۀ واجب تعالی نه ذاتاً و نه مفهوماً مغایرتی با علم او ندارد و همانند سمع و بصر (آگاهی نسبت به شنیدنی ها و دیدنی ها) چهره ای از علم او بوده و صفتی ذاتی و عین ذات او می باشد.

 

کلام واجب الوجود تعالی

 

کلام در معنای متعارف، لفظی است که برای معنای خاصی وضع شده است. کلام فی نفسه و از آن جهت که یک لفظ است، وجودی حقیقی دارد، اما از جهت ارتباطش با معنا، موجودی اعتباری است. یعنی وجود لفظ»، اعتباراً وجود معنا» است و با دلالت وضعی بر آنچه در ضمیر متکلم می گذرد دلالت می کند. (مانند لفظ میز» که اعتباراً و نه حقیقتاً همان وجودِ میز» است.)

اگر موجودی حقیقی (و نه اعتباری) را در نظر بگیریم که دلالت حقیقی (و نه اعتباری) بر چیزی داشته باشد (مانند دلالت دود بر آتش)، آن موجود، به طریق اولی کلام» خواهد بود. (چون وجودش اصیل و دلالتش قوی تر است، این نام برای او سزاوارتر است)

وجود ممکن»، دلالت حقیقی بر وجود واجب» دارد. کمالات موجود در عالم هستی» نیز دلالت حقیقی بر وجود این کمالات به نحو بالاتر در واجب تعالی» دارد. بنابراین همۀ مخلوقات واجب تعالی را که بر هستی خدای متعال و کمالات وجودی او دلالت دارند، می توان کلمه» و کلام» نامید و خداوند را که مبدأ این وجودات است می توان متکلم» نامید.

 

نظر مؤلف قدس سره این است که بر اساس تحلیل فلاسفه، اراده یکی از وجوه علم باری تعالی است (مانند سمع و بصر)، پس ومی ندارد که آن را صفت خاصی در برابر علم قرار داده و در شمار اوصاف ذاتی واجب تعالی ذکر کنیم. همچنین کلام چهره ای از قدرت خداست و لذا وجهی ندارد که آن را یک وصف ذاتی جداگانه در کنار قدرت ذکر کنیم. اراده و کلام هر دو از صفات فعلی است و در کتاب و سنت نیز به عنوان وصف فعلی برای خدای سبحان اثبات شده است.

  


منبع:

ترجمه و شرح بدایة الحکمه، دکتر علی شیروانی، جلد 4 

 

فلسفه- درس هشتاد و هفتم

فلسفه- درس هشتاد و ششم

فلسفه- درس هشتاد و پنجم

تعالی ,واجب ,علم ,  ,حیات ,دلالت ,واجب تعالی ,و قدرت ,و نه ,علم و ,را که ,واجب الوجود تعالی

مشخصات

تبلیغات

آخرین ارسال ها

برترین جستجو ها

آخرین جستجو ها

خرید اینترنتی اقلام سوپرمارکتی و میوه تره بار روزهای سیاه دوست داشتنی خدمات مجالس با تشریفات مجالس خوشبختی نهاد امامت جمعه شهر اروندکنار وبلاگ تفریحی و سرگرمی تجهیزات عکاسی وبلاگ شعر عارف yadakyar پویش موفقیهای حوزه سلامت و سلولهای بنیادی